چه حس بدی 
انگار تمام اعضای بدنت سست میشن ، لب و لوچت خمیدس تا جایی که همه بهت میگن چته؟!آخه آدم چی بگه؟!
ناخود آگاه کارو زندگیتو ول می کنی و فقط به خودش فکر کنی، فقط یه گوشه کز می کنی و به یه چیزی زل میزنی، انقدر نگاه می کنی که چشات از حدقه میزنه بیرون، دلت می خواد هیشکی حرف نزنه که حواست پرت نشه که به چی داری فکر میکنی...
گرفتار یه بغض میشی که اگه شانس داشته باشی فقط می تونی اونو بشکونی ، آینده و گذشتت یادت میره فقط دنبال خاطره هایی هستی که باهاش داشتی.
فقط و فقط یه چیز آرومت میکنه"اینکه اون لحظه پیشت باشه" 
اون لحظه نشد اما فرداش (شش اردیبهشت نود ویک) روز شهادت حضرت فاطمه (س) ساعت 18:24 دیدمش
شعله زرد آورده بود 
حال دادا، اصلا حال به حال شدم... دیش دیش.....
راستی باید زنگ بزنم شهرداری.......خاک تو سرشون نمیفهمن که ،فقط سپیده گفت بگو بیان درختای سرکوچتون رو حرص کنن 
خدایی حالم خوب شد 
سپیده جدا فقط سپیده ای
دیدی میگم عاشقتم
نظرات شما عزیزان:
فقط سپیده 
ساعت18:50---7 ارديبهشت 1391
خوشحالم که خوشحالی دوست جونی پاسخ:Merc
|